جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
مرغ دریا

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
 
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

 
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
 
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت

 
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت

مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت

 
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت

 
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت

 
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
 
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت

 
دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
 
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت

 
همنوای دل من بود به هنگام قفس
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت

 

هوشنگ ابتهاج



 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات